خوابها
سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۳۷ ب.ظ
نمیدانم این داستان ادامه پیدا می کند یا نه اما بایدببنویسم که عجیبترین خوابهایم را طی بیست و یک سالگیام دیدهام
خوابِ پوستِ تکیده شده. خوابهای همیشگی مربوط به مادرم. جان شکافتهی پدرم.
خوابِ تکرارشوندهای که در آن پیِ مسافرخانهای میگردم که غذای جوانِ عربی را به او برسانم و پیدا نمیکنم و دیر میشود و غذا توی دستم میماند. باید غذا را میرساندم. سفارش مادرش بود.
سالهای بیست و بیستویک چنیناند شاید. در هذیان و یاوه.
- ۹۸/۰۱/۰۶