هزار
سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۴ ب.ظ
کنارِ ساحل سنگ های غولپیکر را بلند میکرد روی دو دستاش و به صخره میکوبیدشان،سنگ ها هزار تکه میشدند و قبل از آنکه آن هزار به زمین پرت شود هزار پرندهی سفید هزار تکه را به دهان میگرفتند و میبردند به سمت قلهی کوه اما قبل از آنکه به قله برسند نا پدید میشدند.
دیگر شمارِ سنگها و تکهها و پرندهها از دستاش در رفته بود و هنوز نمیتوانست ردِ پرندهها را بگیرد. هنوز نمیدانست پرندهها از کجا میآیند و کجا خانه میکنند و کجا میروند.
هزار بار از دریا تا قله رفته بود و هیچ اثری از پرندههای سفید ندیده بود. برای دیدنشان تنها سنگها را تکه میکرد. و نمیدانست بعد از تمام شدنِ سنگها چطور دوباره هزار پرندهی سفید را بازگرداند.
دیگر شمارِ سنگها و تکهها و پرندهها از دستاش در رفته بود و هنوز نمیتوانست ردِ پرندهها را بگیرد. هنوز نمیدانست پرندهها از کجا میآیند و کجا خانه میکنند و کجا میروند.
هزار بار از دریا تا قله رفته بود و هیچ اثری از پرندههای سفید ندیده بود. برای دیدنشان تنها سنگها را تکه میکرد. و نمیدانست بعد از تمام شدنِ سنگها چطور دوباره هزار پرندهی سفید را بازگرداند.
- ۹۷/۰۵/۰۲